جدول جو
جدول جو

معنی قلعه حاجی - جستجوی لغت در جدول جو

قلعه حاجی
(قَ عَ اَ)
مزرعه ای است از دهستان زیراستاق بخش مرکزی شهرستان شاهرود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اُ جُ / اُ)
قلعه ای است در مدینه
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ عَ اَ غَ رِ)
دهی است از دهستان زیراستاق بخش مرکزی شهرستان شاهرود، واقع در 25000گزی جنوب باختری شاهرود به دامغان. موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن معتدل است. سکنۀ آن 400 تن این ده از آب ده ملا مشروب میشود و محصول آن غلات، پنبه، میوه جات، صیفی و شغل اهالی زراعت است. راه فرعی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ مُ حَمْ مَ)
دهی است از دهستان دزکرد بخش مرکزی شهرستان آباده، واقع در83هزارگزی جنوب باختر اقلید و 14هزارگزی شمال راه فرعی کاکان به تل خسروی. موقع جغرافیایی آن جلگه و سردسیر است. سکنۀ آن 51 تن، آب آن از چشمه و محصول آن غلات، حبوب و شغل اهالی زراعت است. معدن نمک دارد. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ عَ)
ده کوچکی است از دهستان تراکمه بخش کنگان شهرستان بوشهر، واقع در 123 هزارگزی جنوب خاورکنگان و 15000 گزی جنوب راه فرعی لار به گله دار. سکنۀ آن 32 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ حَ سَ)
دهی است از دهستان دالوند بخش زاغۀ شهرستان خرم آباد، واقع در4هزارگزی شمال زاغه و 4هزارگزی شمال اتومبیل رو خرم آباد به بروجرد. موقع جغرافیایی آن جلگه و سردسیری و مالاریایی است. سکنۀ آن 122 تن است. آب آن از سراب زاینده رود و محصول آن غلات، لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. مزرعۀ کلی خان جزء این دهستان میباشدو صنایع دستی زنان فرش بافی و جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. ساکنین از طایفۀ دالوند هستند و در زمستان به قشلاق میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ)
دهی است از دهستان اورامان، بخش رزاب شهرستان سنندج، واقع در 18هزارگزی شمال باختر رزاب و 10هزارگزی شمال راه اتومبیل رو مریوان به رزاب. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن سردسیری است. سکنۀ آن 200 تن است. آب آن از چشمه و محصول آن. غلات، لبنیات، توتون و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو و راه فرعی به شوسه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
نام یکی از قلاع اسمعیلیه که بدست هولاکوخان در سال 650 هجری قمری ویران گشت: ... در سلخ شوال سنۀ خمسین و ستمائه بیرون رفت ودر خدمت هولاکوخان ایلی و مطاوعت نمود هولاکوخان بفرمود تا قلاع ملاحده خراب کردند در مدت یکماه قرب پنجاه قلعۀ حصین چون الموت و ... و تاج و ... مسخر شد و خراب گردانید، (تاریخ گزیده چ ادوارد برون ج 1 ص 527)
لغت نامه دهخدا
(اَجْ جَ)
قلعه ای است در جوار قرطبۀ اندلس. (قاموس الاعلام) ، وکیل کردن کسی را، وکیل فرستادن، دانه بستن گیاه. (منتهی الارب) ، امضاء، بابچه شدن سباع. (تاج المصادر) ، وظیفه و راتبه مقرر کردن، گذاردن
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ یِ دِ)
این قلعه در بالای کوه کوچکی است در نزدیک ایک اصطهبانات. به سال 470 نظام الدین محمود شبانکاره از کوههای دور و نزدیک آب را بر آنجا آورد و حصار کشید و آنجا را دارالامان نامید. (جغرافیای غرب ایران ص 128)
لغت نامه دهخدا
(قَ رَ)
دهی از دهستان کندوان بخش ترک شهرستان میانه واقع در 9 هزارگزی شمال بخش و 23 هزارگزی شوسۀ میانه به تبریز. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و معتدل است. سکنۀ آن 348 تن. آب آن از چشمه و محصول آن غلات، نخود، بزرک، عدس. شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. در دو محل نزدیک به هم به نام قره حاجیلوی بالا و پایین مشهور، سکنه قره حاجیلوی بالا 125 نفر میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ)
دهی است از دهستان بلوک شرقی بخش مرکزی شهرستان دزفول، واقع در 21هزارگزی جنوب خاوری دزفول و 10هزارگزی جنوب باختری شوسۀ شوشتر به دزفول. موقع جغرافیایی آن دشت و هوای آن گرمسیری مالاریائی است. سکنۀ آن 300 تن است. آب آن از رود خانه دز و محصول آن غلات، برنج، کنجد و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد و ساکنین از طایفۀ عشایر بختیاری می باشند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ صِ)
ده کوچکی است از دهستان سلگی شهرستان نهاوند، واقع در 19هزارگزی شمال نهاوند. سکنۀ آن 10 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ شَ)
دهی است از دهستان بکش بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون، واقع در 18هزارگزی جنوب فهلیان و شمال رود خانه کنی. موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن گرمسیری مالاریایی است. سکنۀ آن 75 تن است. آب آن از رود خانه کنی و محصول آن برنج و شغل اهالی زراعت است. این ده معدن گچ دارد. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ تَ)
نام یکی از دهستانهای بخش حومه شهرستان بروجرد است. این دهستان از شمال به دهستان اشترنیان، از جنوب به قصبۀ اسدخانی، از خاور به دهستان همت آباد و از باختر به قصبه شیخ میری و کوه گردش محدود است. موقع طبیعی آن جلگه و کوهستانی و هوای آن معتدل و سالم است. آب کلیۀقراء آن از رود خانه الشتر و چشمه تأمین میگردد. راه اغلب قراء آن اتومبیل رو است. این ده از 93 آبادی تشکیل گردیده و در حدود 13000 تن جمعیت دارد. قراء مهم آن عبارت است از: گوشه گابله، گوشه چهار چنار، خیال، گندن و گیلان. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ مَ)
دهی است از دهستان پایین جام بخش تربت جام شهرستان مشهد، واقع در 42هزارگزی جنوب خاوری تربت جام و 8هزارگزی جنوب شوسۀ نظامی تربت جام به جنت آباد. موقع جغرافیایی آن جلگه گرمسیری است. سکنۀ آن 116 تن است. آب آن از قنات و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و مالداری است راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ خُ مُ رُوْ وَ)
دهی است از بخش سنجابی شهرستان کرمانشاهان، واقع در 6هزارگزی جنوب خاوری کوزران و یک هزارگزی خاور راه فرعی کوزران به چهارزبر. موقع جغرافیایی آن دشت و هوای آن سردسیری است. سکنۀ آن 200 تن است. آب آن از قنات و محصول آن غلات، حبوب، دیم، لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. در تابستان اتومبیل میتوان برد. قلعۀ خرابۀ قدیمی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ)
دهی است جزء دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان اهر، واقع در 22هزارگزی جنوب خاوری اهر و 3هزارگزی شوسۀ اهر به خیاو. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن معتدل مایل به گرمی مالاریایی است. این ده دارای 91 تن سکنه است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و حبوب و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی فرش و گلیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ دِهْ مُلْ لا)
دهی است از دهستان کلیایی بخش سنقر کلیایی شهرستان کرمانشاهان، واقع در 4هزارگزی شمال باختر سنقر و کنار راه فرعی سنقر به ده عباس. موقع جغرافیایی آن دامنه و هوای آن سردسیری است. سکنۀ آن 265 تن است. آب آن از چشمه و قنات و محصول آن غلات حبوب، توتون، قلمسان، زردآلو و شغل اهالی زراعت، قالیچه و جاجیم و پلاس بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
محافظت قلعه کوتوالی حکومت قلعه: سمک عیار ناک را گفت: چه گویی ک قلعه داری توانی کردن ک
فرهنگ لغت هوشیار